
مشکل از یک نام آغاز میشود، از آنجایی که یک نام محتوایی را پیشاپیش به یک سازمان تحمیل میکند. اغلب در گفتار غالب و رسانههای بزرگ بر سویهی دولتی نبودن یک «سازمان غیردولتی» تاکید میشود اما آنچه که به عمد از گفتارِ مرسوم حذف میشود، ضددولتی نبودن سازمانهای غیردولتی است. بی دلیل نیست که اولین طلیعهی شکلگیری سازمانهای غیردولتی در ایران در عصر دولت اصلاحات بوده است. زمانی که دولت تصمیم گرفت بخشی از وظایف خودش را به سازمانهایی اهدا کند که دولتی نبودند. الگوبرداری ایرانی شده از منطق نولیبرالی کوچک کردن دولت و اعطای وظایف آن به «شهروندان».
گاه و بی گاه به جای واژهی سازمان غیردولتی از «سازمان مردمنهاد» نیز استفاده میشود. دستکاری در این ترجمهها نمیتواند تنها بر حسب اتفاق یا سلیقهی مترجم بوده باشد. از قضا یکی از کارهای مهمی که سازمانهای غیردولتی نمیکنند یا نباید بکنند، نهادسازی در میان مردم است. آنها تداوم منطق دولت در میان مردم محسوب میشوند. آنها بازوهای اجرایی دولت در درون اجتماعاند، حتا اگر وابستگی آنها به دولت تنها وابستگی به ایدئولوژی دولت باشد. این وابستگی لزوماً به معنای وابستگی به محتوای ایدئولوژیک یک دولت خاص نیست، بلکه میتواند وابستگی به ایدئولوژیای باشد که فرم دولت، نه تنها به عنوان دستگاه اجرایی حکمرانی، بلکه به عنوان ساز و کار سازمان دهنده و اداره کنندهی سلطهی طبقاتی بر آن بنا شده است. همان ایدئولوژی پیش پا افتاده اما بدیهی انگاشته شدهای که برای حذف تام و تمام «مردم» از عرصهی سیاست، زندگی بدون دولت را ناممکن جلوه میدهد.
هرچند تشکیل اولین سازمانهای غیردولتی، با فرمی نزدیک به شکل امروزینش، به دههی پنجاه میلادی بازمیگردد اما ترویج و حمایت هدفمند از تشکیل آنها و نیز گسترش «سازمان غیردولتی» به عنوان فرم مطلوب نهادسازی بر چنین بستر محیا شدهیی، به زمانی بازمیگردد که رخدادهای سالهای پایانی دههی شصت و دههی هفتاد نشان داد، حدّ کارایی و بالقوهگیهای نهادهایی نظیر احزاب و اتحادیههای صنفی که سالها بود نقش جهت دادن و کنترل خشم مردمی را ایفا میکردند، آشکار شده است. سرپیچی گستردهی جوانان از فرمان “متفرق شوید” پدران سنتی احزاب بزرگ (نمونهی انشعاب بزرگ سازمان دانشجویی حزب سوسیالدموکرات آلمان غربی، سرپیچی دانشجویان فرانسوی از نصایح رهبران حزب کمونیست و البته شوریدن جوانان متشکل در چریکهای فدایی خلق علیه شیوههای فعالیت سیاسی سنگ شدهی حزب تودهی ایران) و نیز پیوستن گستردهی بدنهی اتحادیههای صنفی به مبارزهی رادیکال و انقلابی (نمونهی اشغال کارخانهها و اعتصابات گسترده در فرانسه بر خلاف دستور رهبران ث. ژ. ت، اتحادیهی کارگری وابسته به حزب کمونیست یا پیوستن اسکندر صادقینژاد و جلیل انفرادی از رهبران سندیکای فلزکارمکانیک به چریکهای فدایی خلق) بیش از هر چیزی نشان میداد، دوران مبارزه در چهارچوب قانون موجود به اتمام رسیده است. برای نسل شورشی، احزاب و اتحادیههای سنتی، به درستی، بخشی از ساز و کار دولت محسوب میشدند. چنین بود که باید نهادهای کنترلگر در جایی بیرون از دولت سازمان داده میشدند، در جایی که تا حد امکان از دولت دور باشد، جایی که بتواند منش ضددولتی را در خود ادغام و به منشی غیردولتی تبدیل کند. گسترش سرسامآور سازمانهای غیردولتی بعد از فروپاشی شوروی و در عصری که میخواست عصر «پایان تاریخ» به نفع سرمایهداری و نظام بهرهکشی باشد، و حمایت بزرگترین نهادهای دولتی از تشکیل سازمانهای غیردولتی و حتا حضور گستردهی آنها در نشستهای فروم اجتماعی جهانی، گردهمآییهایی که قرار بود متحد کنندهی سازمانهای مردمی باشد، تنها بنا بود همزمان با پایان تاریخ، پایان شکلی از سیاست و مقاومت جمعی را تثبیت و تحکیم کند.
در عین حال سازمانهای غیردولتی قرار است غیبت چیزی را بپوشانند، که وجود ندارد و سرکوب شده است. اگر حذف «مردم متشکل» در دورهیی تنها به یاری سرکوب خشونتآمیز نهادهای به راستی مردمنهاد و ضددولتی که شمایل واقعی قدرت سیاسی مردمی بودند، مانند شوراهای دانشگاهها، کارخانهها، ادارات، مدارس، شوراهای دهقانی، کمیتههای محلات و مانند آنها و نیز حذف اغلب فیزیکی عناصر سازمانگر یا متشکل شده و پس از آن تداوم همین شیوهی سرکوب برای حذف ارگانهای مقاومت جمعی در برابر وضعیت حاکم ممکن بود، اینک قلب واژهی «سازمان مردمنهاد» قسمی خشونت نامرئی را اعمال میکند. خشونتی پاکیزه و غیرآلوده اما به همان اندازه دهشتناک برای حذف و به حاشیه راندن هر ارادهیی در جهت سازماندهی مقاومت مردمی، برای جایگزین کردن طبقهبندی و فهرست کردن مطالبات و تلاش مسالمتآمیز برای تلطیف شرایط موجود به جای سازماندهی و مبارزهی سیاسی برای تغییر وضعیت موجود.
کشمکش همچنان و مانند هر کجایی بر سر سیاست است. آنجا که سیاست مطالبهمحور قرار است در سطحی وسیع نه تنها جایگزین سیاست مردمی شود، بلکه هر امکانی را برای پا گرفتن شکلی از سیاست مردمی مسدود کند. بیهوده نیست که نه تنها ایدئولوژی یکسانساز سرمایهداری مسلط با تربیت کادرهای حرفهیی و هزینه کردن مخارج هنگفت در راستای گسترش سازمانهای غیردولتی در سرتاسر جهان و به ویژه در جهان جنوب تلاش میکند، بلکه دیکتاتوریهای محلی هم در دوران تفوق جریانها و چهرههای میانهروترشان که تداوم حکمرانی به شیوههای ارعابآمیز را ممکن نمیدانند، تشکیل سازمانهای غیردولتی را تشویق و حمایت میکنند. در چند دههی اخیر موسسههای بزرگی در سرتاسر جهان تشکیل شده است که اصلیترین وظیفهی آنها آموزش چگونگی تشکیل دادن «سازمانهای غیردولتی» و «تقویت جامعهی مدنی» است. البته جامعهی مدنیای تهی شده از هرگونه تضاد آشتیناپذیر که حل آن تنها در گرو نبردی واقعی باشد. در ایران نیز همین وظیفه را در دوران دولت محمد خاتمی سازمان ملی جوانان بر عهده گرفت و تشکیل و تقویت سازمانهای غیردولتی در دستور کار ارگانهایی نظیر سازمان بهزیستی، سازمان حفاظت از محیط زیست، شهرداری و حتا وزارت کشور و استانداریها قرار داشت.
البته دستاوردهای سازمانهای غیردولتی در جهت تلطیف وضعیت موجود در نگاه اول قابل ملاحظه است، اما نمیتوان منطق برسازندهی سازمانهای غیردولتی را از آنها تفکیک کرد، منطقی که در تداوم منطق «دولت خوب» در برابر «دولت بد»، قرار است این فرضیه را تحکیم و تثبیت کند که اگر میشود وضعیت موجود را بهتر کرد دیگر نیازی به تغییر آن نیست. شکلی از گم کردن رد پای مسبب اصلی وضعیت موجود یعنی درست همان وضعیت موجود. نجات درختان از طرح توسعهی شهردار بد، جلوگیری از خشک شدن دریاچه با طرح دو فوریتی، کمک به کودکان فقیر، بی سرپرست یا بدسرپرست، حمایت از زنان سرپرست خانوار یا قربانی خشونت خانگی، کمک رساندن به کودکان بیماری که خانوادهی آنها توان پرداخت هزینههای درمانی فرزندشان را ندارند، پخش پتو و لباس گرم بین بی خانمانها، پیگیری بازگشت دانشجویان اخراجی به دانشگاهها از طریق مذاکره با وزیر، و در کل انجام انواع یاریها و امدادهای مستقیم و غیرمستقیم و پیگیری مطالبات اجتماعی، بدون حتا نام بردن از مسبب اصلی این وضعیت. نهادهایی برای آنکه «کنشگران جامعهی مدنی»، این فرزندان سلحشور طبقهی متوسط، ضمن انجام وظایف انسانی خودشان در برابر تاریخ و جامعه، بتوانند آنقدر رادیکال باشند که به واقع هیچ چیزی تغییری نکند.
با این همه اگر میشود از کارخانه که محل استثمار و بهرهکشی درندهخوی سرمایهداری است به عنوان محلی برای سازمان دادن همبستگی مبارزهی طبقاتی استفاده کرد، اگر میشود از دانشگاه که دستگاه ایدئولوژیساز وضعیت موجود است به عنوان محل تلاقیها و دیدارها و پیوندها استفاده کرد، اگر میتوان هر کجایی را به میدان نبرد با حاکم بدل کرد، پس باید بتوان از درون سازمانهای غیردولتی چیزی را ساخت که نه دولتی باشد و نه «غیردولتی»؛ باید هنوز به بارقهی رهاییبخش آن سوژهی راستین سیاسی امیدوار بود.
- بازنشر از شماره ۱۳ دفتر کودکی