
در سال ۱۹۵۶ من و همسرم در منطقهی خاورمیانه شروع به تحقیق کردیم. در تابستان ۱۹۸۸ وقتی من از یک فرصت سه ماههی مطالعاتی در «فول برایت» بازگشتم، تغییرات در تمامی جنبه های جامعه آشکار بود؛ مثل قلمرو کودکی و اجتماعی شدن.
امروز در اکثر کشورهای خاورمیانه، کودکان زیر ۱۵ سال بیش از ۴۰ درصد جمعیت را تشکیل می دهند. نیازهای این گروه جمعیتی تنها به وسیلهی خانواده ها پاسخ داده نمی شود، بلکه همانطور که «دکتر محمد شوفانی» – از دفتر وزارت آموزش و پرورش مراکش در ژوئن ۱۹۸۸ – طی مصاحبه ای بیان کرد:«کودکان مهم ترین و پیچیده ترین مردم در جامعهی امروز ما هستند. آنها بین دو دنیا کشیده می شوند: یکی از طرف والدین بی انگیزه، مطیع و بی سواد و از طرف دیگر دنیای مدرن و تحصیل کرده با آرزوهای بزرگ». زمانی که باورهای سخت شکسته شد و دیگر ارزش های قدیمی به حساب نیامدند، جوانان چه کار باید می کردند؟ آنها در خطر بودند برای اینکه، حداقل، از نقطه نظر ارزش ها در حالتی از گیجی به سر میبردند.
این نسل معاصر جدید جوان، با شرایط پیچیدهاش، موضوع مقاله ای است که در زیر می خوانید . کودکی و الگوهای خانوادگیِ خاورمیانه به چندین طریق از جمله مذهب و قومیتها شبیه به هم هستند، اما برخی تفاوت های مهم نیز دارند. اگرچه تغییرات اقتصادی و سیاسی رو به رشد در حال تأثیرگذاری بر تمامی مردم منطقه است، با این وجود در این مقاله بر کودکی در بافت مسلمان تمرکز می کنم؛ به این دلیل که ۹۰ درصد جمعیت خاورمیانه را مسلمانان تشکیل میدهند.
ایده آل فرهنگی
در خاورمیانه، کودک به عنوان زنجیرهای بسیار مهم در واحد خانواده محسوب می شود و کلیدی برای ادامه و دوام خانواده است: موجود زنده ای که حال را به گذشته و آینده مربوط می کند. به نظر میرسد تا همین اواخر پدرها و مادرها در منطقه، نگرانی کمتری در خصوص پرورش کودک یا اهداف والدین، کودکان و واحد خانواده دارند. کارشناسان در آمریکا اعلام کرده اند :« پرورش کودکان در قرن بیستم به طور گسترده ای بین نمونه های معتقد به آزادی و نمونه های معتقد به محدودیت تغییر کرده است». [برعکس] در خاورمیانه مفهوم کودکی و پرورش کودک تا همین اواخر بر مبنای فرضیههای پذیرفته شده در رابطه با ساختار جامعه و کارکردهای افراد در تمامی سنین در درون جامعه بود.
واحد اصلی اجتماع در خاورمیانه، مثل تمام جوامعی که در گذشته بر پایهی کشاورزی بودند، خانوادهی بزرگ بود که امکان داشت از ۲۰ تا ۲۰۰ نفر جمعیت داشته باشد. هر کودکی در داخل این گروه هویت، عشق، نظم ، نقش و حمایت اجتماعی و اقتصادی را از تولد تا مرگ دریافت می کند. آزمون مهم مسئولیت و مشروعیت در زمان ازدواج رخ میدهد؛ هنگامی که مرد و زن موافقت یا مخالفت می کنند تا در آماده کردن و گسترش واحد خانواده به نسل دیگراقدام نمایند. در این سیستم ازدواج به عنوان یک پیوست و ارتباط حسی بین افراد درک نمی شود، بلکه قراردادی است اقتصادی و اجتماعی بین دو طرف خانوادهها: قراردادی که هر دو باید از آن سود ببرند. ازدواج یک قدم بسیار مهم در ارتباط دادن اعضا به گروه است، با این وجود تولد کودکان وضعیت بزرگسالی زن و مرد را تعیین میکند. تنها با تولد فرزندان است که مرد و زن تازه ازدواج کرده به عنوان اعضای کامل خانواده و جامعه محسوب می شوند.
چنین نگرش هایی به ازدواج در جوامع یهودی و مسیحی نیز یافت می شوند، اما در اسلام این نگرش ها شدت بیشتر دارد. وقتی مردی [مسلمان] صاحب فرزند می شود، نیمی از دین و مذهب او نیز کامل می شود.
مردسالاری و پدرسالاری
یک دختر عضوی از خانوادهی پدر است، اما برخلاف پسر نمی تواند عضویت و وابستگی را به بچه هایش انتقال بدهد. در سنت اسلام مرد و زنی که از یک پدربه دنیا آمده اند از او ارث می برند. زن اگر طلاق بگیرد یا همسرش فوت کند باید به خانهی پدری برگردد. یک زن طبق قوانین اسلام باید همیشه از محافظت همسر، فامیل و یا بستگان همسر لذت ببرد و در این راه تلاش کند.
پدر سالاری به این دلیل که مرد پایه و اساس اقتصاد خانواده است، در اسلام وجود دارد. در این خانوادهها، به خاطر حفظ کردن نام پدر، فشار زیادی برای به دنیا آوردن فرزند پسر بر روی مرد و زن تازه ازدواج کرده وجود دارد. [در این خانوادهها] دخترها از این رو اهمیت دارند تا به مادران کمک کرده و همسران توانمندی برای همسرانشان باشند؛ با این حال پسرها اهمیتی اساسی دارند.
امروزه در میان مردمان عرب، ازدواج فامیلی قاعدهای عمومی نیست، اما هچنان چنین ازدواج هایی رواج دارد. وظیفهی مرد سرپرستی فرزندان است؛ وقتی مردی طلاق می گیرد یا همسرش فوت می کند، او فرزندانش را به خانهی پدری خود می برد تا خانواده اش از آنها نگهداری کنند. این مسئله بسته به موقعیت طبقاتی خانواده متفاوت است. بعضی اوقات خانواده ها فقیرند و استطاعت حمایت از فرزندان و یا دختر مطلقهی خود را ندارند، اما خانواده های متمول که دختری مطلقه داشته باشند با همکاری پدر خانواده محافظت فرزندان را برعهده می گیرند.
نظام پدر سالاری به شکلی وسیع - به مدت حداقل پنج هزار سال – در شرق نزدیک وجود داشته است و از زمانی که شیوهی تولیدی مبتنی بر کشاورزی و مالکیت زمین وجود داشته، شکل گرفته است. اسلام با اعطای حقوقی به زنان تا حدی این نظام را تغییر داد: اول با به رسمیت شناختن ایشان به عنوان یک فرد و نه بخشی از دارایی، دوم با ممنوعیت کشتن نوزادان مخصوصاً نوزادان دختر و سوم به وسیلهی وضع این قانون که ثروت و دارایی پدر بعد از مرگش هم به پسر و هم به دختر به ارث می رسد؛ اگر چه طبق قانون اسلام دختران نصف سهم پسران را به ارث می برند.
حقوق کودکان مشابه حقوق بزرگسالان نیست. کودک می تواند هم از پدر و هم از مادر ارث ببرد. به عنوان مثال در احادیث اسلامی آمده که از فرزندان خود مراقبت کنید، فرزندان خود را به گونهای تربیت کنید که احترام به خود در آنها به وجود آید، مردی که فرزندان خود را تربیت میکند و به آنان درس میآموزد بهتر از مردی است که به فرزندان خود نان دهد؛ یعنی تربیت فرزندان بسیار اهمیت دارد. این بخش از فرهنگ خاورمیانه کمتر به غرب راه یافت، تا اینکه علاقهی اخیر به کودکی – به عنوان ساختاری تاریخی – به تحقیق در باب موضوع منجرشد.
توجه غرب به مفهوم کودکی در خاورمیانه
پس از جنگ جهانی دوم، دانشمندان علوم اجتماعی غربی، کار برروی موضوع خاورمیانه را آغاز کردند. آسان گیری به نوزادان منطقه مرسوم است. افراطیگری مادر، پدر، خواهر و برادر بزرگتر و دیگر بستگان در دوست داشتن فرزند وجود دارد، اما میزان افراط مادر در این زمینه نسبت به دیگران بیشتر است. در مراکش یک نوزاد بر پشت مادر بسته می شود. نزدیکی فیزیکی و محبت به همراه آموزش دستشویی رفتن تا قبل از یک سالگی به کودک آموزش داده میشود. ولی به دنیا آمدن فرزندی دیگر علامت این است که دورهی توجه زیاد به فرزند قبلی به پایان رسیده است.
از شیر گرفتن کودک نشان دهندهی اجتماعی شدن و پذیرش نقش اجتماعی، ارزش های فرهنگی و تقسیم کار کودک بر طبق جنس و سن است. پیامبر اسلام به مسلمانان سفارش می کند که در هفت سال اول عمر فرزندان خود به آنان مهربانی کنید و در هفت سال بعد با آنان با جدیت برخورد نمایید. اما واقعیت این است که باید نظم و ادب را پیش از هفت سالگی به کودکان آموزش داد.
اجتماعی شدن در دیگر نمونه های رفتاری مهم از زمانی آغاز میشود که کودک به وجود دیگران آگاهی پیدا میکند. این موارد احترام برای غذا، مذهب، مهمان نوازی و بالاتر از همه اطاعت از پدر را شامل میشود. احترام به میهمانان – از طرق مختلف – توسط کودکان صورت می گیرد. پسران را تا پیش از بلوغ به نماز جمعه نمی برند، با آنکه در گذشته دختران به ندرت به مسجد می رفتند، اما امروزه این کار را میکنند، روزه گرفتن در ماه رمضان برای کودکان واجب نیست، اما برخی برای چند روزی این کار را انجام میدهند، یک کودک خوب ، کودکی است مؤدب، منظم که با ارزش های گروه هماهنگی داشته باشد.
کودک بیعقل خطاب می شود و هدف از پرورش کودک این است تا عقل را، که لازمهی زندگی در بزرگسالی است، در کودک ایجاد کند. تنبیه کودک شامل کتک زدن وی، مسخره کردنش و آزار دادن او در حضور کودکان دیگر میشود. نوع تنبیه نیز از گروهی به گروه دیگر متفاوت است. برخی از والدین اعتراض می کنند کهطبق آموزههای قرآن، تنبیه بدنی بخشیده نمی شود، اما بسیاری از مردم بر این باورند که تربیت مناسب به تنبیه و انضباط نیاز دارد.
به علت آنکه در قرآن به ختنهی دختران اشاره نشده، توجیهی مذهبی نیز ندارد، اما پسران در اسلام ختنه میشوند. همچنین مراسمی وجود دارد که طی آن گوش دختران را برای گوشواره انداختن سوراخ میکنند. در این مراسم خانواده دور هم جمع می شود تا برای سوراخ کردن گوش دختران، که هویتی زنانه به او می دهد، جشن بگیرند.
روند اجتماعی شدن کودکان
اجتماعی شدن مذهبی نه تنها در خانه بلکه در مسجد هم برای دختران و پسران رخ میدهد. آموزش قرآن به کودکان و اموختن علوم قرآنی برای رشد آنها ضروری به حساب میآید. همچنان که انجیل و تورات برای مسیحیان و یهودیان اهمیت دارد.
اجتماعی شدن کودکان اساساً در خانه صورت می گیرد و پدران و مادران ،عمه ها و عموها و پدربزرگها و مادربزرگها مسئولیت این کار را بر عهده دارند که البته طرز برخورد با فرزندان بسته به موقعیت طبقاتی خانواده ها متفاوت است.
ازدواج، که بعد از دوران بلوغ صورت می گیرد، به دوران کودکی پایان می دهد و دورهی جدیدی از تشکیل خانواده و فرزندان جدید برای اجتماعی شدن آغاز می شود. ازدواج لحظهی معناداری است که در آن افتخار خانواده، اخلاق، شجاعت، مذهب و میهمان نوازی به بوتهی آزمایش گذاشته میشود.
علاوه بر این افتخارات آبروی پسران با دختران فرق می کند؛ آبروی یک پسر شرف اوست اما برای یک دختر، پاکدامن بودن پیش از ازدواج و صداقت و درستکاری او در زندگی زناشویی بعد از ازدواج بسیار اهمیت دارد. اگر افتخار و آبروی یک مرد خدشه دار شود، می تواند دوباره آن را به دست آورد، اما آبروی یک زن هرگز برنمی گردد و جبران پذیر نیست. زن بار زیادی از آبرو را بردوش دارد و در حقیقت او آبروی یک گروه را در دست دارد که باید محافظ آن باشد. هرگونه حرف و حدیثی درخصوص رفتار جنسی یک دختر به زبان آید، وی به سختی تنبیه می شود حتی به قتل می رسد؛ چنین محدودیتی را مردها ندارند.
در یک خانوادهی اسلامی امکان چند همسری وجود دارد؛ همانطور که پیامبر اسلام بیان می کند که «یک مرد اجازه دارد تا ۴ زن اختیار نماید، به شرطی که مساوات را در بین شان رعایت کند.»، با این وجود تعداد مردان دارای چند همسر در عمل کم است، ولی امکان اینکه پدر زن دیگری را اختیار کند همیشه وجود دارد. شواهد کمی دال بر تأثیر چند همسری بر کودکان وجود دارد اما از موارد مشاهده شده چند همسری ساده نیست.
به طور خلاصه در گذشته ایده آل فرهنگی چندین عنصر را شامل می شد: ارجحیت گروه بر فرد، اهمیت فرزندان مخصوصاً پسرها، ارزش آبرو، اخلاقیات، مذهب، بخشش، میهمان نوازی ، احترام به والدین مخصوصاً به پدر و مسئولیت داشتن برای نگهداری از والدین در سنین پیری، هویت قوی مرد و زن و برتری مرد بر زن، تقسیم کار بر اساس جنسیت و سن و اعتقاد به داشتن ادب برای پرورش کودکان.
واحد خانواده در خاورمیانه برای قرن ها یک واحد اصلی حمایتی و کنترلی بوده است. این مسئله در پایان قرن هجدهم و با استعمار منطقه توسط قدرتهای اروپای غربی که به دنبال آن عدم وابستگی و رشد و توسعهی ملل مدرن همراه بود، شروع به تغییر کرد.
ناپلئون مصر را در سال ۱۷۹۸ تسخیر کرد، زمانی که ابتدای دورهی استعمار در خاورمیانه بود. به مدت ۱۵۰ سال، تا پایان انقلاب الجزایر در سال ۱۹۶۲، اروپای غربی بر خاورمیانه حکمرانی می کرد، عقاید جدید و تکنولوژی نوین آورد اما سیستم های اقتصادی موجود را متوقف کرده و اقدام به تغییر الگوهای اجتماعی نمود.
حکمرانی غربی در خاورمیانه به معنای بی ارزش کردن تمامی جنبه های جامعهی سنتی، زبان، تکنولوژی، هنر، مذهب و ساختار خانواده است. حکمرانی خارجیان قدرتمند و غیرمسلمان زمینهی تشکیک و ارزیابی برخی از روشنفکران و تحصیل کردههای خاورمیانه در باورهای سنتی این منطقه را فراهم آورد که حاصل آن نوشته هایی در باب رشد، توسعه و جایگاه زنان را شامل می-شود. به طور کلی استعمار الگوهای سنتی خانوادگی را تشدید میکند، مخصوصاً الگوهایی را که به تفاوتهای هویتی زنان و مردان، حمایت از زنان و حفظ آبروی خانواده مربوط میشود. به منظور مخالفت با رشد حضور استعمار و حرکتهایی در جهت خودمختاری، خانواده به مرکز مقاومت بدل شد.
همزمان که خانواده، به عنوان مرکز جامعه، به شدت مورد احترام قرار گرفت، برخی گروهها نیز در جامعه دست به اعتراض زدند. این گروهها بر این باور بودند که نیاز به مدرن شدن خانواده احساس می شود، برای تغییر دادن قانون خانواده به نحوی که مردان و زنان از مساوات بیشتری برخوردار باشند و کودکان نیز از امکانات حقوقی و قانونی بهره مند شوند، تلاش میکردند.
خانواده ای که بر اساس عقاید قدیم شکل گرفت یا خانواده ای که بر اساس سنت های غربی و شرقی بود و قانون ایالت را پذیرفت ؟ این بافتی است که در آن کودکان امروزه در خاورمیانه بایستی بررسی شوند.